با پزشک، وکیل، استاد، تعمیرکار و نمایندۀ مجلس اینستاگرامی چه کنیم؟

بلاگری امروز از سبک زندگی فراتر رفته و به مشاغل تخصصی وارد شده است؛ جایی که «اثرگذاری» جای «تخصص صرف» را گرفته و مرز میان رسانه و حرفه کمرنگ شده است.
به گزارش خبرگزاری مهر، فرهیختگان نوشت: تا چند سال پیش، بلاگری در ذهن جامعه مترادف با سبک زندگی، مُد، غذا و سفر بود؛ نوعی نمایش شخصی که در بهترین حالت، مرز میان زندگی واقعی و دنیای مجازی را مخدوش میکرد. اما اکنون، این پدیده از حاشیه به متن آمده است. در عصر جنجال ابزار ارتباطات جمعی، جایی که روایت جذاب از واقعیت مهمتر است، تخصص دیگر تنها از مسیر دانشگاه و تجربه شکل نمیگیرد، بلکه از مسیر دیدهشدن در شبکههای اجتماعی معنا مییابد. مخاطب دیگر به مدرک، سالهای خدمت یا سوابق حرفهای اتکا نمیکند؛ او به کسی اعتماد دارد که «در صفحهاش بهتر توضیح میدهد»، «بیشتر فالوور دارد» و «به زبان خودش حرف میزند.»
در چنین شرایطی، مرز میان «رسانه» و «تخصص» فرو میریزد. پزشکی که از درمان بیماران به ساخت ویدئوهای آموزشی درباره زیبایی و لایفاستایل روی آورده، وکیلی که بهجای دفاع در دادگاه، در صفحهاش درباره نکات حقوقی ازدواج یا طلاق توضیح میدهد، یا حتی معلمی که تجربه کلاس درس را به محتوایی سرگرمکننده تبدیل کرده است، همگی در یک میدان مشترک ایستادهاند، میدانی که در آن «اثرگذاری» از «دانش» جلو میزند و «تعامل» از «اعتبار» مهمتر میشود.
ورود بلاگری به مشاغل حساس، در ظاهر اتفاقی طبیعی به نظر میرسد؛ جهانی که هر فردی میتواند رسانهای برای خود بسازد، طبیعتاً امکان حضور آزادانه در هر حوزهای را نیز فراهم میکند. اما در باطن، این روند نشانه تغییری عمیقتر است، کالایی شدن تخصص. امروز حتی دانش، قضاوت، درمان یا تعلیم نیز به بخشی از بازار توجه بدل شدهاند. هرچه بیشتر دیده شوی، معتبرتری؛ هرچه تعامل بیشتری بگیری، اثرگذارتر به حساب میآیی. در این منطق تازه، معیار موفقیت دیگر بر پایه تخصص علمی نیست، بلکه بر توانایی تولید «محتوای باورپذیر» استوار است. پزشکِ بینامی که بیمار درمان میکند، در سکوت باقی میماند؛ اما پزشکی که با ویدئویی درباره سبک زندگی، مخاطبان را درگیر میکند، به مرجع اجتماعی تبدیل میشود.
شاید بتوان گفت این روند بخشی از گذار از نظم معرفتی سنتی به نظم احساسی مدرن است. بلاگر پزشک یا وکیل تنها فردی در حال تبلیغ خدمات خود نیست؛ او در حال بازتعریف نسبت جامعه با مرجعیت تخصصی است. در جهانی که «اعتماد» بیش از هر زمان دیگری شکننده شده، مخاطب دیگر به نهادها اعتماد ندارد، بلکه به چهرههایی اعتماد میکند که «مثل خودش» حرف میزنند. به همین دلیل است که مشاغل حساس و رسمی، یکی پس از دیگری به فضای بلاگری کشیده میشوند؛ نه الزاماً از سر میل به شهرت، بلکه از احساس دیدهنشدن، خستگی از ساختارهای غیرمنعطف، و نیاز به بازپسگیری اعتبار از نهادهای رسمی.
در شرایطی که ساختارهای رسمی کمتر فرصت دیدهشدن به افراد میدهند، رسانه به میدان جدیدی برای کنش اجتماعی تبدیل شده است. ورود افراد حرفهای به بلاگری، گاه به آنها امکان میدهد تا از حصارهای رسمی عبور کنند، تجربههای واقعی خود را بیان نمایند و در عین حال، شکاف میان فرهنگ رسمی و فرهنگ عمومی را کاهش دهند. اما آیا این مسیر در بلندمدت به تقویت حرفهها منجر میشود یا به تضعیف مرزهای آنها؟ آیا میتوان میان بلاگری و مسئولیت حرفهای تعادلی برقرار کرد؟
از همین رو داوود طالقانی، پژوهشگر و کارشناس سواد رسانه در گفتوگو با «فرهیختگان» به بررسی ریشههای این پدیده و تهدیدها و فرصتهای آن پرداخته است.
حس نادیدهگرفتهشدن، افراد را به سوی شهرت میکشاند
طالقانی در خصوص ورود فضای بلاگری یا اینفلوئسری به مشاغل تخصصی اظهار داشت: «بهطور خلاصه، مسئله بر سر این است که شهرت و شایستگی با یکدیگر همنشین شدهاند؛ یعنی کسی که شهرت ندارد، در آن عرصه تخصصی نیز شایسته تلقی نمیشود. این مسئله برای مشاغلی که از نظر جایگاه و منزلت اجتماعی بسیار مهم هستند، اما کمتر دیده میشوند یا از نظر نوع پرداخت حقوق و مزایا چندان مورد توجه قرار نمیگیرند، اهمیت بیشتری دارد. مشاغلی مانند قضاوت یا معلمی که حتی ممکن است ملاحظات آئیننامهای، اخلاقی یا حرفهای خاصی برای ورودشان به فضای بلاگری وجود داشته باشد.»
«بااینحال، شاهد هستیم که حتی اینگونه مشاغل نیز وارد حوزه بلاگری میشوند. معمولاً وقتی با این افراد گفتوگو میکنیم و میپرسیم چرا بهعنوان معلم، قاضی یا وکیلی که حرفهای با شأن و ارزش خاص است وارد رسانههای اجتماعی شدهاند و به تولید محتوا میپردازند، پاسخشان این است که در حیطه کاری خودشان شناخته نمیشوند، درآمد کافی ندارند و در سازمان رسمیای که فعالیت میکنند چندان مورد تقدیر و ارج قرار نمیگیرند. این زمینه نادیدهگرفتهشدن، کمبود حقوق و مزایا و نیز غلبه این تفکر که «شهرت با شایستگی همراه است»، معمولاً باعث میشود مشاغل حساس وارد حوزه بلاگری شوند. این نخستین زمینه است.»
رسانه میدان عمل را گسترش میدهد
وی با بیان اینکه نکته دوم مربوط به وجود روحیه تولید محتواست، تصریح کرد: «کسی که محتوا تولید میکند، چه در قالب بلاگری و چه بهعنوان اینفلوئنسر، معمولاً از مزایایی برخوردار میشود که به ارتقای حرفه یا مسیر شغلیاش (کریر) منجر میگردد. برای نمونه، وکیلی که رسانه ندارد با وکیلی که چهرهای رسانهای است تفاوت بسیاری دارد؛ همینطور معلم، قاضی یا آتشنشان. این مشاغل حساس، وقتی رسانه، مخاطب یا اثرگذاری رسانهای داشته باشند، به مزایایی دست پیدا میکنند که در حالت عادی نصیبشان نمیشود؛ درآمدشان بیشتر میشود، به محل رجوع تبدیل میشوند و میدان فعالیتشان گسترش مییابد.»
وی گفت: «بهعنوان مثال، میدان حضور اجتماعی یک آتشنشان محدود است؛ ما معمولاً فقط در شرایط اضطراری با یک آتشنشانِ ناشناس مواجه میشویم. درباره زندگی روزمره او یا اینکه چگونه میتواند از میدان فعالیت محدودش فراتر برود، چیزی نمیدانیم. این مسئله برای آتشنشان مطرح است، اما میتوان بهجای آتشنشان از قاضی، معلم یا هر حرفه تخصصی دیگری نیز نام برد. این افراد احساس میکنند میدانهای شخصیشان محدود است و با بلاگر یا اینفلوئنسر شدن، میدانشان گسترش مییابد؛ و در عمل نیز چنین میشود، زیرا ورود به میدان رسانه یعنی تقاطع داشتن با تمام میدانها، از بازار و سیاست گرفته تا نیکوکاری و صنعت تبلیغات. در نتیجه، این دو زمینهای که ذکر شد، عملاً فضا را برای حضور رسانهای افرادی که در مشاغل حساس فعالیت دارند، فراهم میکند.»
از محتوای تخصصی تا میمویدئو؛ شاغل-بلاگر کلیشه میسازد
طالقانی با بیان اینکه تهدید اصلی این مسئله به فضای عمومی جامعه و نوع مخاطبی برمیگردد که قرار است سواد تخصصیاش در یک حوزه افزایش پیدا کند، تصریح کرد: «ما در دورهای زندگی میکنیم که «سوادهای کاربردی» یا «سوادهای عملیاتی» مانند سواد مالی، حقوقی و اقتصادی بسیار رواج یافتهاند. بسیاری از بلاگرها با ادعای اینکه قصد دارند سواد تخصصی مخاطب را افزایش دهند، فعالیت خود را توجیه میکنند. البته بخشی از این فعالیتها واقعاً اثرگذار بوده است؛ برای مثال، بسیاری از افراد به واسطه دنبالکردن محتوای بلاگرهای املاک یاد گرفتهاند که در سند خانه چه جزئیاتی وجود دارد و هر واژه چه معنایی دارد. همچنین افرادی که حتی حداقل سواد حقوقی را نداشتند، اکنون با دیدن چند ویدئوی وکلای بلاگر میتوانند شکایتنامه یا عریضهای ساده برای کارهای روزمره خود بنویسند.
بنابراین، بخشی از این جریان به ارتقای سواد عمومی جامعه کمک کرده است. اما درعینحال، این روند به پوششی برای کسب درآمد و سود بیشتر تبدیل شده است. بسیاری از بلاگرهای تخصصی در کنار محتوای آموزشی خود، تبلیغ رستوران، لوازم آرایشی یا بازارهای سرمایهگذاری مانند رمزارزها را نیز انجام میدهند. این یعنی آنها وارد حوزهای میشوند که دیگر تخصصشان نیست و گاه مشاغل کاذب یا صفحات تبلیغاتی فروشگاهها را ترویج میکنند. درنتیجه، آموزش سواد درواقع به پوششی موجه برای پیشبرد فعالیتهای تبلیغاتی آنان بدل شده است. وقتی مشاغل حساس و رسمی مانند معلمان، وکلا یا قضات وارد عرصه بلاگری میشوند، این توجیه در جامعه بهوجود میآید که «پس همه میتوانند تولیدکننده محتوا باشند.» بهویژه هنگامی که روحانیون، مداحان یا چهرههای مذهبی و معنوی هم به تولید محتوا روی میآورند، میل به بلاگر یا اینفلوئنسر شدن در میان نوجوانان افزایش مییابد.
امروزه با نسلی روبهرو هستیم که بسیاری از آنان مهارت یا دانش تخصصی ندارند، از دانشگاه بهره چندانی نبردهاند یا حتی تحصیلات دانشگاهی ندارند؛ اما معتقدند میتوانند بلاگر شوند. درنتیجه، حضور مشاغل رسمی در عرصه بلاگری، به این پدیده نوعی وجاهت اجتماعی میبخشد و بلاگر بودن یا اینفلوئنسر شدن را امری مشروع و مطلوب جلوه میدهد. به نظر من، این مسئله یکی از مهمترین تهدیدهای فضای اینستاگرام و شبکههای اجتماعی در جامعه امروز است.»
تولید محتوا، میان فرهنگ رسمی و عمومی پل میسازد
طالقانی با اشاره به اینکه عبور از فضای صرفاً تخصصی میتواند فوایدی هم داشته باشد، گفت: «یکی از مهمترین آنها افزایش «سواد تخصصی» یا «سواد کاربردی» مخاطب است؛ به این معنا که فرد در زندگی روزمره با موقعیتهایی مواجه میشود که محتوای بلاگرها میتواند در حل آنها به او کمک کند؛ اما نکته دیگری هم وجود دارد که بیشتر جنبه سیاسی و فرهنگی دارد. در کشور ما شکافی میان فرهنگ رسمی و فرهنگ عمومی وجود دارد؛ شکافی که تقریباً همه ما آن را درک کردهایم. بهطور مثال، ممکن است فرهنگ رسمی برخی رفتارها را نپذیرد؛ اما مردم در زندگی روزمره، چه در زمینه حجاب، چه موسیقی و چه دیگر عرصهها آن را تجربه کنند. در چنین شرایطی، حضور بلاگرهای تخصصی (بهویژه افرادی از مشاغل حساس) میتواند تا حدی این فاصله میان فرهنگ رسمی و فرهنگ عمومی را کاهش دهد. همانطور که پیشتر اشاره کردم، قوه قضائیه در مقایسه با دیگر نهادها، ساختاری سختگیرانهتر و محافظهکارتر دارد. افرادی که در مقام قاضی فعالیت میکنند، از فیلترهای متعددی عبور کردهاند و درنتیجه، معمولاً چهرهای رسمیتر و متفاوتتر از مردم عادی جامعه دارند. اما وقتی فردی از همین قشر وارد عرصه بلاگری میشود، درواقع با کنش رسانهای خود پیامی غیرمستقیم به جامعه میدهد؛ اینکه فاصله میان فرهنگ رسمی و فرهنگ عمومی یک فاصله طبیعی یا غیرقابلعبور نیست.
او نشان میدهد که ما قاضیها، ما وکلا، ما معلمها هم مثل بقیه مردم زندگی میکنیم؛ ما هم دل داریم، سرگرمی داریم، به موسیقی گوش میدهیم، شاید از یک خواننده آنورآبی خوشمان بیاید یا گاهی به فستفود برویم. اینها همان تجربههای روزمره سادهای هستند که ممکن است فرهنگ رسمی یا سیاستهای کلان کشور چندان آنها را تأیید نکند؛ اما حضور این افراد در مقام بلاگر، بهصورت غیررسمی و بدون هیچ ابلاغیه یا سیاست مشخصی، این پیام را منتقل میکند که میتوان شکاف میان فرهنگ رسمی و فرهنگ عمومی را کاهش داد. برای مثال، اگر تصویری را که صداوسیمای جمهوری اسلامی از یک قاضی ارائه میدهد با چهره یک قاضی بلاگر مقایسه کنیم، دو تصویر متفاوت میبینیم.
تصویری که رسانه رسمی میسازد، نماینده فرهنگ رسمی است؛ چهرهای کاملاً جدی، سختگیر و بیانعطاف. در مقابل، یک قاضی بلاگر ممکن است خود را فردی مهربانتر، خندانتر، اجتماعیتر و اهل گفتوگو نشان دهد. این تفاوت تصویری بسیار معنادار است، زیرا پدیده «قاضی بلاگر» درواقع شکل رادیکالشده همین فرایند است. اگر شغل قضاوت را از نظر وجاهت اجتماعی و حساسیت سیاسی در کنار مشاغلی مانند معلمی یا وکالت قرار دهیم، بلاگر شدن یک قاضی بهمراتب جلوهای رادیکالتر از دیگران دارد. او با حضورش در فضای رسانهای، نهتنها مرزهای حرفه خود را جابهجا میکند، بلکه بهنوعی در کاهش شکاف میان فرهنگ رسمی و فرهنگ عمومی نقش ایفا میکند.»
کلیشه رسانهای، چهرۀ واقعی مشاغل را محو میکند
طالقانی در خصوص تهدیدهای این حوزه گفت: «ابتدا باید یک ملاحظه را عرض کنم. معمولاً وقتی در فضای رسانهای کشور یا حتی در ادبیات علمی درباره بلاگرها و اینفلوئنسرها صحبت میشود، نگاه آسیبشناسانه یا انتقادی بسیار غلبه دارد و اغلب هم این نگاه سلبی است؛ یعنی در جهت تخطئه افراد یا حتی نفی این حرفهها حرکت میکند. بهعبارت دیگر، بیشتر گزارشهایی که رسانهها درباره بلاگرها و اینفلوئنسرهای تخصصی منتشر میکنند، ماهیت منفی و قضاوتگرانه دارد؛ گویی این افراد کاری نادرست انجام دادهاند، از نظر اخلاقی یا حرفهای مرتکب خطا شدهاند، یا اساساً پذیرشی برای بلاگر یا اینفلوئنسر شدن وجود ندارد.»
وی اضافه کرد: «من چنین نگاهی را قبول ندارم؛ چراکه بههرحال، اقتضای زندگی رسانهای امروز و ضرورت هماهنگی با پلتفرمهای تصویری باعث شده است که افراد به صورت خواه یا ناخواه، به سمت بلاگر شدن، اینفلوئنسر شدن یا مخاطب بلاگرها و اینفلوئنسرها بودن سوق پیدا کنند. اگر کسی ادعا کند که در معرض این فضا نیست یا هیچ نسبتی با آن ندارد، احتمالاً از نظر اخلاقی صادق نیست. اما با این پیشفرض، وقتی درباره تهدیدهای بلاگرهای تخصصی صحبت میکنیم، نخستین تهدید به خودِ حرفه و افرادی که در آن فعالیت میکنند بازمیگردد.» «فرض کنید درباره حرفههایی مانند وکالت یا قضاوت صحبت میکنیم؛ چون میدان فعالیت این دو حرفه به هم نزدیک است، افرادی که در این حوزهها کار میکنند ولی هنوز بلاگر یا اینفلوئنسر نشدهاند، شغل خود را در معرض تهدید و قضاوت عمومی میبینند.
دلیلش این است که بلاگرها و اینفلوئنسرهای فعال در این حوزهها معمولاً از این مشاغل تصویرسازی رسانهای میکنند و در نتیجه، یک کلیشه تقلیلیافته از این حرفهها در ذهن مخاطبان شکل میگیرد. ما در تجربههای شخصی خود، در ارتباط با وکلا یا قضات میدانیم که همه شبیه هم نیستند؛ هر فرد، منش و سبک حرفهای خاص خودش را دارد. اما بلاگرها و اینفلوئنسرهای تخصصی که درباره وکالت یا قضاوت محتوا تولید میکنند، معمولاً تصویری کلیشهای و سادهسازیشده از این افراد ارائه میدهند. به همین دلیل، من از ذکر مصادیق و ویژگیهای این کلیشهها خودداری میکنم تا به بازتولیدشان دامنزده نشود.» وی در ادامه افزود: «همین مسئله در مورد معلمان نیز صدق میکند. بنابراین، تهدید نخست ناشی از فعالیت بلاگرهای تخصصی، آسیب به خود مشاغل حرفهای و شکلگیری تصاویری کلیشهای و غیرواقعی از آنها در افکار عمومی است؛ تصاویری که شأن و پیچیدگی واقعی این مشاغل را نادیده میگیرد و آنها را به نمودی سطحی و رسانهپسند تقلیل میدهد. نمود رسانهای کلیشه در ساختهشدن میمویدئوها و ویدئوهای طنز درباره برخی مشاغل را در اینستاگرام و یوتیوب میبینیم.
به این صورت که معمولاً با استفاده از واژه «کور» و اضافهکردن آن به نام شغل، این مشاغل را دستمایه شوخی و تمسخر قرار میدهند. علت این است که در فضای رسانهای، کلیشههایی درباره این مشاغل شکلگرفته و حالا بلاگرها و اینفلوئنسرهایی که کارشان تولید محتوای طنز است، همان کلیشهها را بازتولید میکنند. دامنه این پدیده روزبهروز گستردهتر میشود؛ بهطوریکه امروز درباره مشاغلی مانند مشاوران املاک، نمایشگاهداران خودرو، پرستاران و بسیاری از حرفههای دیگر نیز ویدئوهای طنز ساخته میشود. درواقع، پیش از اینکه این ویدئوهای طنز ساخته شوند، بلاگرهای تخصصی با محتوای خود تصویر کلیشهای از آن شغل را ایجاد کردهاند و حالا این تصویر در سطحی نازلتر و توسط تولیدکنندگان محتوای عمومیتر مورد تمسخر قرار میگیرد.»
کد خبر 6629830
-
فرماندار مهران:زیرساختهای مهران باید متناسب با تردد ۸ میلیون نفر باشد
-
کشف ۱۱۰۰ قلم دارو و مکمل قاچاق در جنوب شرق تهران
-
اسامی روزهای هفته پرستار اعلام شد
-
آغاز بارش شدید باران در آستارا
-
دیدار نتانیاهو با رئیس سازمان اطلاعات مصر در تلآویو
-
لغو یک دیدار لیگ برتری بسکتبال به خاطر نامساعد بودن «آزادی»
-
بازداشت سارق سابقه دار در اتوبان بعثت
-
بوستان جنگلی سرخه حصار میزبان دوچرخه سواران لیگ برتر کوهستان
-
سرای محله باغ فردوس در تهران آماده بهرهبرداری میشود
-
آسمان اصفهان صاف است؛ نوسان جزئی دما
-
پیام صریح ترامپ خطاب به نتانیاهو
-
هشدار؛ ابتلای نیمی از زنان بالای ۵۰ سال به پوکی استخوان
-
بازیگر سینما به اتهام تجاوز بازداشت شد
-
میوه پاییزی برای سلامتی و زیبایی
-
اختلال در خط ۵ مترو تهران به دلیل قطعی برق شبکه
-
گروههای پرخطر واکسیناسیون آنفلوانزا را جدی بگیرند
-
بارندگی و کاهش دما در راه گیلان است؛ هشدار برای مناطق مستعد تگرگ
-
برآورد جدید اسرائیل از توان نظامی حماس پس از دو سال جنگ
-
دولت ژاپن استعفا کرد
-
فارس در مسیر پیشرفت؛ شهر سلامت شیراز فرصتی برای توسعه توریسم درمانی
-
روزنامههای ورزشی سهشنبه ۲۹ مهر ۱۴۰۴
-
روزنامههای اقتصادی سهشنبه ۲۹ مهر ۱۴۰۴
-
روزنامههای صبح سهشنبه ۲۹ مهر ۱۴۰۴
-
روزنامههای صبح دوشنبه ۲۸ مهر ۱۴۰۴
-
روزنامههای اقتصادی دوشنبه ۲۸ مهر ۱۴۰۴
- مانتو
- هتل های تهران
- حرف آخر
- مهرینو
- تهران تایمز
- روزنامه آگاه